من و روزام

ساخت وبلاگ
من برگشتم و خبر رسید به گوشش.کمتر از یک ماه از اون داستان گذشته بود که عروسی دعوت‌ شدیم و از اون طرف اونام دعوت بودن، واااای خدا میدونه چقدر ذوق داشتم که اونم قراره برای چند ساعت جایی باشه که منم هستماخره شب گفتن دنبال ماشین عروس هرکی میخواد بیاد منم که دیدم اینجوریه به داداشم گفتم توروخدا بریم خیلی حال میده، داداشمم از همه جا بی خبر گفت باشه و من دوست داشتم جیغ بکشم از خوشحالی که حتما میبینمشو دقیقا همین شد دیدمش و چشم تو چشم شدیم اما سرش و انداخت پایین و دیگه نگام نکرد...."مرا نمی‌گریست.....حیا را بهانه میکرد" من و روزام...ادامه مطلب
ما را در سایت من و روزام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man17saldarama بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:41

بعد از اون ماجرای عروسی ایناها، یه رفیقی گفت شمارش رو بده به من که باهاش حرف بزنم و اوکی بشیناون رفیق خودش یکی رو میخواست و منم بخاطر اعتمادی که داشتم شمارش رو دادم....بهش پيام داد و باهاش حرف زد.چند روز اول گفت خیلی سخت جواب میده ولی من یه کاریش میکنم گفتم‌ باشه....چند روز گذشت و رفیقم اومد خونمون که وای الان دیگه ما حرف میزنیم اما من بهش گفتم که یکی رو میخوام اونم گفته بسلامتیهمون شب رفیقم خونمون موند و رفته بودیم تو پارکینگ خونمون و از توی پارکینگ خیابون اصلی مشخصه، شانسمون همون لحظه که داشتیم بیرون رو نگاه میکردیم امیدو دیدیم....زنگ زد بهش که تو خیابون چیکار میکنی و لباس سفید پوشیدی امیدم از اون طرف گفت عروسی رفیقم بود اما لباسم سفید نیست.از ما گفتن از امید انکار کردن بعد رفیقم گفت بیا ببینیم اگه راست میگی امیدم الحمدلله کم نیاورد و گفت بیاین ببینینو ما تصمیم گرفتیم اخرای شب که همه خوابیدن بریم بیرون من و روزام...ادامه مطلب
ما را در سایت من و روزام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man17saldarama بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:41

اون شب میریم بیرون و ثابت میشه بهمون که لباسش سفید نیست.بعد از اون شب تقریبا رفیقم صمیمی تر برخورد میکرد با امید و خیلی با آب و تاب تعریف میکرد...یه بار گفت من و امید قرار گذاشتیم که همیشه دیگه من صبح ها بیدارش کنم و من فقط بغض کرده بودم و یه لبخند که به قول معروف از گریه غم انگیزتر بود زدمرفیق رفت بیرون از خونه و منم نامردی نکردم زنگ زدم به امید که این حرفا چیه این میزنه(هم زمان داشتم گریه میکردم)، گفت چیشده مگه و این حرفا چیه چرا شما دخترا یه چی بهتون میگیم جو گیر میشین؟؟!تعریف کرد که مامانم دیشب رفته بود خونه آرزو (خواهرش) و شب هم مونده بود برای اینکه خواب نمونم گفتم تو که میخوای بری کلاس قبلش منو بیدار کن که اخرشم خودم زودتر بیدار شدم من و روزام...ادامه مطلب
ما را در سایت من و روزام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man17saldarama بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:41

اگر افتخارت دل شکستن است

به عزیزانت بگو 

اسپند دود کنند

این بار افتخار که هیچ!

حماسه آفریدی....!

من و روزام...
ما را در سایت من و روزام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man17saldarama بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 18:41

            شده آیا که غمی ریشه به جانت بزند؟

من و روزام...
ما را در سایت من و روزام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man17saldarama بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 18:18

هر آدمی...یه اسمی تو زندگیشه...

که هر وقت میشنوه...یهو بی هوا...

دلش میره...یه دنیای دیگه....

من و روزام...
ما را در سایت من و روزام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man17saldarama بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 18:18

اگر افتخارت دل شکستن است

به عزیزانت بگو 

اسپند دود کنند

این بار افتخار که هیچ!

حماسه آفریدی....!

من و روزام...
ما را در سایت من و روزام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man17saldarama بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 18:18

نباید تهش این میشد ولی...شد 

من و روزام...
ما را در سایت من و روزام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man17saldarama بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت: 18:18

امروز با اجازه نداشته از طرفش زنگ زدم بهش

بوق سوم

صداش

قطع

.

.

.

دوسش دارم

من و روزام...
ما را در سایت من و روزام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man17saldarama بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 17:21

امروز تولدشه

      تولدت مبارک عزیزش...

من و روزام...
ما را در سایت من و روزام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : man17saldarama بازدید : 20 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 17:21